نمیدانم چرا وقتی دلم هوایت میکند ، نفس کشیدن فراموشم میشود ، انگار دلم تاب هوای دیگری را ندارد .
::
::
کاش زندگی در برگ درخت جاری بود ، آنگاه تا بهار بود می خندیدیم و بعد به امید پاییز می نشستیم
::
::
مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد ، حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد
::
::
چه دمدمی مزاج شده احساسم ، گاهی آرام، گاهی بارانی، چه بی ثباتم بی تو !
::
::
اتاق تنهاییم پا به ماه اتفاق تازه ایست ، به گمانم یکی نبود قصه های من در راه است .
::
::
باغبان خویش باش، در چهار فصل زندگی انسان، پاییز کمین کرده است
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: